قسمت سی و ششم قصه های هزار و یک شب
شب بیست و هشتم: حکایت عاشق و دلاک (بخش اول)
در پادکست قبلی، ادامه داستان طبیب یهودی را شنیدیم که خلاصه آن بدین شرح بود: وقتی قصد فروش گردنبند را داشتم، فهمیدند که دزدی است و دست مرا قطع کردند. بعد از آن خبر رسید که این گردنبند برای دختر وزیر بوده که مدتی است از او خبری نیست. من به سرای وزیر احضار شدم و می دانستم که مرگم دگر حتمی است. وزیر گفت حقیقت را بگو، من نیز شرح واقع دادم و هیچ کم و زیاد نکردم. وزیر گفت آری، حرف تو را باور می کنم چون از قبل همه اینها را می دانستم. هر چه بود از فتنه های دختر بزرگ من بود. به خاطر دست قطع شده ات متاسفم و برای جبران، یکی دیگر از دخترانم را با مال فراوان به تو میدهم.
پس از پایان این حکایت، پادشاه سختگیر باز هم حرف خود را تکرار کرد: که این قصه آن قدر جذاب نبود که اعدامتان نکنم. حال فقط خیاط مانده است. اگر حکایتی در خور توجه تعریف کند، آزادیید. وگرنه هر چهارتان به سر دار می روید. و اینگونه بود که خیاط شروع به روایت حکایت عاشق و دلاک نمود و شما اکنون در این پادکست، آن را خواهید شنید.
عوامل تولید:
گوینده: ریحانه زارعی
صدابردار: علی اقبال
تدوینگر: رضا طریحی
تهیه شده در استودیو نت به نت
بر اساس کتاب قصه های هزار و یک شب
مطالب مرتبط
دیدگاه ها
ثبت دیدگاه جدید
قسمت سی و ششم قصه های هزار و یک شب
قسمت سی و ششم قصه های هزار و یک شب
دیدگاه ها
وحید رضائی
درود و سپاس بابت این پادکست زیبا. و سپاس از خانم زارعی عزیز بابت بیان شیوا و همراه با فن و امروزیشون. ما منتظر قسمت های بعدی هستیم...
سلام. خیلی ممنون از محبتی که دارید. خوشحالیم که مجموعه صوتی قصه های هزار و یک شب رو دوست دارید. بله. هر هفته دو قسمت روی سایت بارگذاری می شه.
وحید رضائی
درود و سپاس بابت این پادکست زیبا. و سپاس از خانم زارعی عزیز بابت بیان شیوا و همراه با فن و امروزیشون. ما منتظر قسمت های بعدی هستیم...
سلام. خیلی ممنون از محبتی که دارید. خوشحالیم که مجموعه صوتی قصه های هزار و یک شب رو دوست دارید. بله. هر هفته دو قسمت روی سایت بارگذاری می شه.