جستجو

قسمت سی و پنجم قصه های هزار و یک شب

شب بیست و هشتم: حکایت طبیب یهودی (بخش دوم)

در قسمت سی و پنج هستیم. بد نیست یاد آوری کوتاهی  برا امتداد اخیرش داشته باشیم. خیاط و زنش احدب یا همان گوژپشت را کشتند. جسد او را در راه دیگری گذاشتند. او نیز جسد او را در راه شخص دیگری گذاشت و این کار تکرار شد تا به این ترتیب، چهار نفر (خیاط، یهودی، مباشر و نصرانی) به قتل احدب متهم شدند. ملک یا پادشاه گفت هر چهار نفرتان را می کشم مگر اینکه حکایت جالبی تعریف کنید. نصرانی و مباشر حکایت های خود را گفتند. اما ملک آن ها را فاقد ارزش خواند. خواست هر 4 نفر را اعدام کند که یهودی به پاخاست گفت من نیز حکایتی دارم.

حکایت او چنین بود که: پسر والی شهر مریض گشت و بهر مداوا به بالینش رفتم. دیدم دست راست او قطع شده است. ماجرا پرسیدم و او گفت: در سفری که به دمشق داشته، عاشق دختری شد. آن دختر شب هایی را به عشرت با او گذراند، تا اینکه یک شب خواهر کوچکتر خود را نیز به همراه آورد. من شیفته خواهر کوچکتر شدم و او را برگزیدم. خواهر بزرگتر نیز از سر رشک و حسادت، شب هنگام سر خواهر کوچک را از تنش جدا کرد و من این موضوع را صبح فهمیدم. جسد را در چاهی انداختم و فرار کردم. اما بی پولی بر من چیره شد و بازگشتم و جسد دختر را از چاه بیرون کشیدم و گردبند او را برداشتم تا بهر فروشش به بازار روم.

در اینجا سپیده دمید و شهرزاد ادامه قصه را مثل سابق به فردا شب سپرد. حال ادامه این داستان را در این پادکست از قصه های هزار و یک شب به روایت جذاب ریحانه زارعی می شنویم.

 

عوامل تولید:

گوینده: ریحانه زارعی

صدابردار: علی اقبال

تدوینگر: رضا طریحی

تهیه شده در استودیو نت به نت

 بر اساس کتاب قصه های هزار و یک شب

 پخش از وبسایت فرهنگی آموزشی نت به نت

مطالب مرتبط

دیدگاه ها

ثبت دیدگاه جدید

متن نظر:

قسمت سی و پنجم قصه های هزار و یک شب

00:00:00 / 00:00:0
آدرس واتساپ آدرس تلگرام شماره همراه