آخرین تخفیف بزرگ نت به نت فرصت را از دست ندهید
جستجو

قسمت بیست و ششم قصه های هزار و یک شب

شب بیست و دوم: حکایت ازدواج حسن بدر الدین (بخش دوم)

جنی و عفریت بر آن شدند که حسن بدر الدین را از شام به مصر برده، تا او را به جای آن گوژپشت کریه المنظر به عقد دختر وزیر در آورند. قصه نیز همین گونه پیش رفت و با ترفندهایی که جنی و عفریت به حسن یاد دادند، او توانست به واسطه زر افشانی و دست و دلبازی به قلب مجلس عروسی راه پیدا کند و تا آخرین لحظه، همراه عروس بماند. گوژپشت برای قضای حاجت به بیت الخلا رفت و عفریت هیبت خود را همچون گاومیشی بزرگ بر او بنمود او را به چاه انداخت. حسن با عروس تنها شد و به معاشقه پرداختند و در آغوش یکدیگر خسبیدند. عفریت و جنی که به هدف خود رسیده بودند پسر را در خواب بلند کرده و به سمت شام به پرواز درآمدند. در بین مسیر و بر فراز شهر دمشق شهابی به عفریت خورد و او را پودر کرد. پس جنی پسر را در همانجا رها کرد. در دمشق مردم او را دیدند و حرف های او که می گفت دیشب در مصر بودم را به سخره گرفتند. تا اینکه یک دباغ مهربان پیدا شد و حسن را به پسری پذیرفت.

در آن سو، پدر عروس که شرم ازدواج اجباری دختر زیبایش با گوژپشتی زشت او را تنگ گرفته بود، به قصد هلاک دختر به حجله اندر شد. دخترش را دید که خوشحال است و دلیل این نشاط را از او خواست. او نیز گفت خوشحالم از اینکه به تدبیر شما، به جای آن گوژپشت؛ پسری به غایت زیبا را به شوهری من نشان کردی. پدر گفت چه می گویی؟ دختر گفت برو در آب خانه و خودت ببین. پدر به آب خانه رفت و دید گوژپست مفلوک آنجاست و به چاه افتاده است.

همینجا قصه تمام شد و شهرزاد کتاب خود را بست. در این پادکست ادامه این داستان را می شنوید.

 

عوامل تولید:

گوینده: ریحانه زارعی

صدابردار: علی اقبال

تدوینگر: رضا طریحی

تهیه شده در استودیو نت به نت

 بر اساس کتاب قصه های هزار و یک شب

 

پخش از وبسایت فرهنگی آموزشی نت به نت

 

مطالب مرتبط

دیدگاه ها

ثبت دیدگاه جدید

متن نظر:

ثبت دیدگاه

قسمت بیست و ششم قصه های هزار و یک شب

00:00:00 / 00:00:0
آدرس واتساپ آدرس تلگرام شماره همراه