قسمت چهل و چهارم قصه های هزار و یک شب
شب سی و یکم: حکایت بی گوش (بخش اول)
دوستان به قسمت چهل و چهارم رسیدیم. در پادکست قبلی حکایت چهارمین برادر دلاک، یعنی اعور را شنیدیم. برادر بد شانسی که بارها بی گناه محکوم شد و شلاق خورد.
قصه های هزار و یک شب گونه جذابی از روایات است که گاهی ساده و گاهی پیچیده می شود. انواع جن و پریان، دیو و اهریمن و چیزهایی که امروزه آنها را خیالات گذشتگان می پنداریم، در این داستان ها هست و به گونه ای موجودیتی زنده دارد. اما گاه وقایعی در آن اتفاق می افتد که نه منشا تخیلی دارد، نه علتی منطقی. هیچ توجیه و توضیحی هم از پس آن نمی آید. مثلا در قسمت قبل شنیدیم که پیرمرد به اعور بهتان زد که تو گوشت انسان به جای گوسفند می فروشی. مردم که آمدند دیدند آری، گوشت انسان است. اعور را نزد قاضی بردند و او محکوم شد. اما هیچ کجا علتی ذکر نشده که چرا گوشت گوسفند تبدیل به گوشت انسان شد. چرا این واقعه پیش آمد؟ اگر آن پیر مرد بر فرض جادوگر هم بود و به جادو چنین کرده بود؛ چرا قصه از آن سخن نگفت؟
در منطق امروزی، باید از این موضوع عصبانی شویم. اما در خیالات قوی و غنی گذشتگان؛ نباید پی علت و منطق باشیم. باید روایات را بشنویم و در ذهن آن ها را تصویر سازی کنیم. اگر نگاهی مدرن داشته باشیم، اصالت و جذابیت آنها برای ما کم اثر می شود. به قولی بشنو و گذر کن.
و اما در این قسمت قرار است یکی دیگر از داستان های دلاک را بشنویم. قصه برادر پنجم با نام حکایت بی گوش. شب سی و یکم است که شهرزاد برای شهریار کتاب می خواند.
عوامل تولید:
گوینده: ریحانه زارعی
صدابردار: علی اقبال
تدوینگر: رضا طریحی
تهیه شده در استودیو نت به نت
بر اساس کتاب قصه های هزار و یک شب
مطالب مرتبط
دیدگاه ها
ثبت دیدگاه جدید
قسمت چهل و چهارم قصه های هزار و یک شب
قسمت چهل و چهارم قصه های هزار و یک شب