نقدی بر موسیقی امروز ایران
در این مقاله از وب سایت نت به نت میخواهیم به یک پرسش عمومی پاسخ دهیم. اما نه به شکل تخصصی و پیچیده. بلکه کاملا واقع بینانه و عامیانه و به دور از لغات و پیچیده و کژتاب نمودن موضوع. سوال بسیار ساده است. حال و روز موسیقی ایران چگونه است و در قیاس با میانگین موسیقی جهان چه جایگاهی دارد؟ با ما همراه باشید.
نقش صنعت در هنرهای هفتگانه
همه ما با هنرهای هفتگانه و حیطه کاری آنها آشنا هستیم. هر کدام دارای قدمتی طولانی می باشند. البته برخی از آنها بسیار کهن تر از بقیه هستند. به عنوان مثال قدمت هنر نقاشی به هزاران سال میرسد. در حالی که قدمت سینما به کمتر از یک و نیم قرن خلاصه میگردد. با گسترش جمعیت و پیدایش انقلاب صنعتی و پس از آن سرعت شتابنده ارتباطات و فناوری؛ صاحبان بنگاههای خرد و کلان تجاری، به ورود در مقوله های هنری علاقه مند شدند. البته این یک امر بدیهی و عادیست. هر جا که خیل جمعیت و تعداد نفرات متقاضی به طرف هر مقوله ای سرازیر شود، سرمایه داران نیز آنجا را رصد کرده و به هر نحوی به آن نفوذ میکنند. اگر مثال ساده ای بخواهیم بیاوریم، در مورد ورزش این امر به عیان مشاهده می گردد. مثلا فوتبال را در نظر بگیرید. در ابتدا هدف از پیدایش فوتبال، علاوه بر ورزش و سلامتی، خلق سرگرمی و هیجان بود. بعد از اینکه گستره ی عظیم مردم به این رشته ورزشی علاقمند شدند و به عنوان تماشاگر و هوادار به تیم های محبوبشان تعصب نشان دادند، صاحبان سرمایه دست به کار شدند و از این ورزش یک صنعت ساختند. به طوری که امروزه می بینید فوتبال چگونه در زمینه های گوناگون، گردش اقتصادی کلانی را در جای جای این کره خاکی به راه انداخته است. البته صنعتی شدن هر فعلی، در صورتی که به هویت و ضمیر آن فعل آسیب و خدشه ای وارد نکند، همواره باعث پیشرفت می گردد. چرا که بین سرمایه داران رقابت شکل می گیرد و رقابت همیشه منجر به پیشرفت موضوع می گردد.
از میان هنرهای هفتگانه، موسیقی و معماری و سینما این قابلیت را داشتند که صنعتی شوند. و امروزه شاهد آن هستیم که از آنها به عنوان صنعت هم نام می برند. مثل صنعت سینما یا صنعت موسیقی. شاید بپرسید مثلا چرا نقاشی صنعتی نشده؟ پاسخ این است که اولا همه هنرها به نحوی با صنعت در ارتباطند. نقاشی هم در چرخه صنعت قرار دارد. مثلا گاه در مزایده ای یک اثر میتواند تا چندصد ملیون دلار معامله شود. ما صنعتی را میگوییم که ارتباط مستقیم با اخبار روز و گستردگی جهانی و تبلیغات وسیع دارد و چرخه پول در آن حرف اول را میزند. دوما مردم اصولا به فرایند انجام کار علاقه فراوانی دارند. مثلا ۹۰ دقیقه فوتبال می بینند بدون آنکه بدانند نتیجه پایانی چیست. اما یک نقاش حرفه ای، گاه برای کشیدن یک اثر ماهها وقت میگذارد. خیل مردم نمیتوانند هر روز وقت بگذارند و مثل یک ورزشگاه یا یک سالن کنسرت گرد هم جمع شوند و هر روز گوشه ای از روند پیشرفت کار را ببینند. اما برای دیدن یک کنسرت میتوانند تمام عملکرد هنرمند مورد علاقه خود را در یک الی چند ساعت ببینند. به زبان ساده تر، در نقاشی نتیجه کار مهم است. اما در موسیقی روند انجام کار. این تفاوت باعث شده که صنعت به یکی بیش از دیگری واکنش نشان دهد.
قانون عرضه و تقاضا
هر صنعتی از قانون نا نوشته عرضه و تقاضا پیروی می کند. صنعت موسیقی هم از این قائده مستثنی نیست. این قانون می گوید تولید کننده و متقاضی، هر دو به یک اندازه در چرخه تولید و کیفیت نهایی موثرند. به عنوان مثال شما یک پنیر را در سبد غذایی خود قرار داده اید. دلیل انتخاب آن به قیمت و کیفیت آن بر می گردد. حال اگر کارخانه تولید کننده کیفیت خود را پایین بیاورد و یا قیمت خود را بی دلیل افزایش دهد، دو نوع عکس العمل را از شما خواهد دید. اولی این است که شما از این تغییرات ناخشنود میگردید و پنیر خود را عوض میکنید. در حالت دوم شما به این تغییرات واکنشی نشان نمیدهید. در حالت اول، کارخانه متوجه واکنش شما می شود و برای از دست ندادن شما، کیفیت یا قیمت را دوباره تعدیل می کند. ولی در حالت دوم وقتی میبیند این تغییرات تاثیری در تعداد مشتری ها ندارد، به کار خود با همان کیفیت پایین تر یا مبلغ بالاتر ادامه می دهد و سود بیشتری میبرد. اینجاست که می گویند عرضه و تقاضا در تعامل کاملند.
آموزش آهنگهای ایرانی برای سه تار به همراه نُت آنها
همین امر در صنعت موسیقی نیز صادق است. این سطح توقع متقاضی است که کیفیت موسیقی را دستخوش تغییرات میکند. سختگیری تقاضا کننده باعث بالاتر رفتن کیفیت موسیقی ارائه دهنده می شود. پر واضح است که نقش ما به عنوان متقاضی، نقش اصلی و پایه گذار در سطح صنعت موسیقی کشورمان می باشد.
نقدی بر موسیقی امروز ایران
با نگاهی واقع گرایانه در می یابیم که اکثریت مردم در هر کشوری به موسیقی خالتور اهمیت بیشتری می دهند و طرفداران موسیقی واقعی به عنوان یک هنر، همواره در اقلیت هستند. بسیاری از منتقدان، این قضیه را فقط به کشور خودمان نسبت می دهند. ولی در حقیقت این یک پدیده ی عادی جهانیست. شاید درصد این نسبت کمی در کشورهای مختلف متفاوت باشد ولی همیشه طرفداران هنر واقعی در اقلیت هستند. این به سطح فرهنگ مرتبط نیست. بلکه از ذات فطری آدمی نشأت می گیرد. به عنوان مثال در هالیوود یک فیلم زرق و برق دار (فیلمهای گیشه ای) به مراتب بیشتر از یک فیلم ساخته شده بر مبنای هنر واقعی دیده می شود. مردم صف می بندند برای تهیه بلیت. و هر روز آمار جدیدی از شکستن رکوردهای قبلی را بیرون می دهند. اما یک فیلم هنری طرفداران کمتر، ولی اصیل خود را دارد. کلا هر چه یک قضیه تخصصی تر گردد، طرفداران عام نیز کمتر به آن رغبت نشان میدهند. به عنوان مثال موسیقی پاپ که تخصص کمتری را می طلبد، در سرتاسر جهان طرفدارن به مراتب بیشتری دارد تا سایر موسیقی های تخصصی. گاه مشاهده میگردد منتقدان عزا گرفته اند و می گویند این جایگاه موسیقی نیست. فلان خواننده که فقط خوش قیافه است، مردم برایش سر و دست می شکنند و فلان استاد با کوله باری از هنر در مهجوریت قرار دارد. این قیاسی مع الفارق است. چرا که توده مردم هیچ وظیفه ای در قبال شناختن هنر واقعی ندارند. و فقط آنچه که در وهله ی اول به چشمشان خوش بیاید را دنبال میکنند. مثلا برای یک فرد عادی هیچ تفاوتی بین تابلوی نقاشی پیکاسو یا یک قاب نقاشی معمولی وجود ندارد. اما یک نفر که هنر را کاملا درک کرده، تفاوت ها را خوب تشخیص میدهد. در کشور ما نیز با همین دید به هنر نگاه می شود. ما اگر نسبت به جایگاه موسیقی خود انتقاد داریم، باید آن را معطوف به اقلیت هنردوستان کنیم نه اکثریت. حال با تمام این توضیحات، جایگاه موسیقی ایران کجاست؟ آیا رو به صعود است یا افول. در جا می زند یا مدعی است؟ در ادامه به بررسی این سوالها می پردازیم.
در ابتدای مقاله گفتیم نگرش ما بر مبحث امروز، واقع بینانه خواهد بود. موسیقی ایران در طول زمان های معاصر، دستخوش تغییرات بسیاری شده. این تغییرات به عوامل متعددی همچون عقاید مردم، رخدادهای سیاسی، تغییرات فرهنگی و... بستگی داشته. اما همیشه از استانداردها خاص خود برخوردار بوده. ولی این دلیل نمیشود بخواهیم بد بینانه یا خوش بینانه مطلق به آن بنگریم. واقعیت اینست که بین بخش خالتور و بخش هنری موسیقی این روزهای ما، نسبت نرمالی وجود ندارد. موسیقی های مبتذل و بی مغز، بخش وسیعی از طرفداران را به خود اختصاص داده اند. موسیقی مربوط به اندام شنوایی می شود. اما در این بخش موسیقی ایران، بیشتر به جلوه های بصری پرداخته می شود. هر چه یک کنسرت زرق و برق بیشتری داشته باشد، مردم بیشتر جذب آن می شوند. البته گفتیم این امر تا یک میزان معینی در سراسر جهان وجود دارد و عادیست. اما در سالهای اخیر، این نسبت دستخوش تغییرات زیادی شده که نگرانی اهالی موسیقی را نیز برانگیخته. این در حالیست که در بخش هنری موسیقی، ما هنوز هم در دنیا برای گفتن حرف های بسیاری داریم. موسیقی سنتی ما در سطح بین الملل جایگاه ویژه ای دارد. اما موزیسین های معروف ما دائما در کشورهای دیگر هنر خود را عرضه می کنند. چرا؟ به دو دلیل! اولی بر میگردد به سلیقه مخاطبان و سطح توقع آنها از موسیقی. دلیل دوم هم اینست که صنعت موسیقی در ایران بیشتر انحصاریست. و هر چیز که انحصاری شود، رقابت را از بین می برد. در این شرایط هنرمند واقعی مهجور می ماند و به جز طرفداران اندکی که پی به هنرش برده اند، هیچ جا از او یاد نمی شود. البته نباید همه چیز را به گردن انحصار انداخت. خود مردم هم روز به روز از هنر فاصله بیشتری گرفته و به حواشی و تجملات آن بها می دهند. و گرنه قانون عرضه و تقاضا حتی در انحصار هم وجود دارد. اگر مردم هنر خوب بخواهند، سرمایه گذاران ناچارا به موزیسین های اصیل روی می آورند. در کل حال و روز این روزهای موسیقی ما خوب نیست و موسیقی در ایران، همانند سینما بنا به ذائقه مخاطب پیش می رود. ولی به صورت بالقوه، هنر در تار و پود این سرزمین جریان دارد. گاه هنرمندان گمنامی را میبینیم که به علت کمبود مخاطب، به مرور نا امید شده و از صحنه کنار می روند. از آن طرف فلان گروه را می بینیم که تمام بلیت های کنسرتش از هفته ها قبل رزرو می شود و وقتی نگاه می کنی، کوچکترین اثری از هنر در هیچ کجای آثارش نمی بینی.
آری، این درست که هنر نزد ایرانیان است و بس! اما هنرمندان، تولید کننده ماجرا هستند. رونق آن به مخاطبان بر میگردد. فی الحال مخاطبین عامه ما، یا اسیر قدرت تبلیغاتی بنگاههای سود جو شده اند، یا در خواب غفلت به سر میبرند. به امید روزی که موسیقی را در جایگاه اصلی خود ببینیم که این مرز پر گهر، سر چشمه ای خروشان است از هنر.
نویسنده: محمد حنطه ای