قسمت نهم قصه های هزار و یک شب
اعتماد! واژه ایست که با نقطه عطف سه داستان جاری از کتاب قصه های هزار و یک شب همپوشانی دارد. آیا اعتماد کردن به افرادی که در حق ما خوبی می کنند، رواست؟ آیا هر کس کمکی به ما می کند، در راه خداست؟ همه ما پیرامون خود داستانهایی از زندگی رومزه اطرافیان شنیده ایم. اینکه چگونه یک دسیسه گر، در خلعت مهربانی و نیک مردی در آمده و اعتماد قربانی را جلب می کند، و درست در بزنگاه بی خبری قربانی؛ ضربه ای بنیان کن بر او وارد کرده و به اهداف شوم خود رسیده است.
عکس این قضیه هم مصداق دارد. بی اعتمادی مطلق و بد بینی شدید، چه دوستی های مفیدی را از هم گسسته، چه فرصت های نابی را زدوده و چه بخت ها و اقبال هایی را از در خانه دور کرده است.
پس تکلیف مرام نامه انسانی چیست؟ در آخر اعتماد خوب است یا بد؟ این سوالی است که یک جواب دارد. تعقل و خرد ورزی. عقل سلیم می گوید ابتدا همه جوانب کار را بسنج، سپس اعتماد کن. آری، اعتماد کردن و محافظه کاری، هر دو در هم تنیده اند و باید در امور زندگی، بسیار سنجیده و عاقلانه از آنها استفاده برد.
به قسمت نهم از پادکست قصه های هزار ویک شب رسیدیم. شب پنجمی است که شهرزاد قصه گو، با داستان های کتاب هزار و یک شب؛ شهریار شاه را اغوا می کند تا از خون او و دیگر دختران بگذرد. در داستان حکایت ملک یونان و حکیم رویان؛ شنیدیم که وزیر به ملک گفت این حکیم دروغ گوست. او را بکش! ملک نیز با تعریف کردن داستان ملک سندباد به وزیرش گفت تو می خواهی خون بی گناهی را بریزم و بعد از آن پشیمان شوم. وزیر گفت حاشا به این حسن اعتماد شما. بگذارید داستانی تعریف کنم تا بدانی اعتماد بی دلیل چه خطرها دارد.
و اینگونه شد که در این قسمت از داستان های صوتی هزار ویک شب، از قصه جدیدی به نام ملک زاده و وزیر رو نمایی می شود. برای اطلاع از ماجرای ملک زاده و وزیر، و سرنوشت حکیم بیچاره، این پادکست جذاب را از زبان ریحانه زارعی بشنوید.
عوامل تولید:
گوینده: ریحانه زارعی
صدابردار: علی اقبال
تدوینگر: رضا طریحی
تهیه شده در استودیو نت به نت
بر اساس کتاب قصه های هزار و یک شب
مطالب مرتبط
دیدگاه ها
ثبت دیدگاه جدید
قسمت نهم قصه های هزار و یک شب
قسمت نهم قصه های هزار و یک شب