کتاب « درّاب مخدوش » اثر محسن نامجو
کتاب دراب مخدوش
نام این کتاب کنایه محسن نامجو به نویسنده آن است. نویسنده نیز خود نامجوست. چرا این عنوان را برای کتاب خود و درباره خود برگزیده است؟ علاوه بر کنایه، ما یک پارادوکس را هم در تسمیه عنوان دراب مخدوش شاهد هستیم.
محسن نامجو نوازنده سه تار خوبی است. نمی گوییم در حد اساتید بالفطره این ساز است، ولی در جایگاه کسی که از انواع سازها می تواند استفاده کند، بسیار خوب سه تار می زند . می تواند روح هنر و کنه مطلب را بر سیم های سه تار به درستی بنشاند. پس در حرفه ای بودن نامجو در سه تار نوازی شکی نداریم.
اما دراب یک تکنیک ابتدایی در سه تار نوازی است. اینگونه بگوییم، اولین تکنیکی که هنرجویان مبتدی در سه تار نوازی یاد میگیرند، تکنیک دراب است. سه مرتبه زخمه زدن سریع و پیاپی در مدت زمان اجرای یک نت، دراب نام دارد. الگوی مضرابی آن به صورت راست چپ راست است.
حال این پارادوکس کجاست؟ حتی هنرجویان مبتدی نیز در همان جلسات اولیه نحوه نواختن دراب را یاد می گیرند. کسی که چند جلسه از دوره مقدماتی آموزش سه تار را گذرانده باشد، به راحتی می تواند تکنیک دراب در سه تار را بنوازد. حال چگونه نوازنده ای در حد محسن نامجو، دراب زدنش ناقص و مخدوش است؟ مگر می شود؟
این پارادوکسی است که از نام کتاب بر می آید. محسن نامجو حتی در عنوان کتاب نیز با یک خود زنی به شماتت تعصب در موسیقی پرداخته است. او می گوید تعصب در هر سبک از موسیقی، باعث تکان نخوردن آن نسبت به روند تغییرات فرهنگی و هنری در جامعه می شود و با تداوم آن قطعا روزی به نابودی می رود.
آموزش سه تار توسط استاد علی اقبال
ساختار شکنی در موسیقی به سبک نامجو
در دوران ثبات موسیقی و رویه ثابت آن در سبک های مختلف، پسری از خطه خراسان با بیرون دادن تراک هایی که آن ها را به عنوان موسیقی زیر زمینی میشناسیم، سر و صداهای زیادی را به پا کرد. موسیقی در خون نامجو جریان داشت. از خوانندگی و صدا گرفته، تا نوازندگی و آهنگسازی در انواع سبک های موسیقی. برای ساختار شکنی باید چیزی در چنته داشته باشی و گرنه مدتی تمسخر و سپس محو می شوی. اما چنته محسن نامجو پر بود. این پسر غریب، خوب موسیقی را میشناخت و قلب آن را نشانه رفت. گویی آمده بود تا بگوید موسیقی هنری انحصاری نیست و می توان قواعد بازی را عوض کرد. او بی محابا از مهارت تلفیق برای موسیقی سنتی ایران استفاده کرد. حتی ادبیات را هم نشانه گرفت. خواندن اشعار حافظ و سعدی در سبک های راک، آواهای عجیب و نو در هنگام خواندن اشعار؛ تحریرهای سورئال در دل موسیقی سنتی و اشعار بزرگان، و حتی تلفیق ادبیات ساختار شکنانه خود با شعرای بزرگ، ابتدا توجهات را به خود جلب کرد. اما اندکی که ادامه یافت، شکافی عمیق بین نظرات پدید آورد.
برخی با خشم و غضب او را نابود گر موسیقی ایرانی دانستند، برخی دیگر به تمجید او پرداختند و اذعان کردند به هر حال یک زمانی این اتفاق بایستی رخ می داد.
سحر چون خسرو خاور علم بر کوهساران زد
به دست مرحمت یارم در امیدواران زد
نگارم دوش در مجلس به عزم رقص چون برخاست
گره بگشود از ابرو و بر دل های یاران زد
کمتر کسی باور می کند این دو بیت از حافظ با صدای های عجیب و غریبی که نامجو در خواندن صنما جفا رها کن با حنجره خود خلق می کند، تلفیق شود. حافظ کجا و نعره زدن با این عبارت کجا.
یا استفاده از پیچیده ترین تحریرهای موسیقی سنتی در بستر سبک راک و جاز، بسیاری را حیران کرده بود.
بسیاری از نظرات خوانش متفاوت شعر دل می رود ز دستم صاحبدلان خدا را، را توهین به موسیقی ایرانی و اشعار حافظ می دانستند.
غزل رو سر بنه به بالین تنها مرا رها کن، از مولانا و تلفیق آن با موسیقی غربی کاری بس بدیع و جدید می نمود که خیلی ها را خوش نمی آمد.
او حتی به سراغ شعائر و متون دینی ومذهبی رفت و با سبکی جدید آنها را بر موسیقی نشاند.
اما چیزی که در مورد محسن نامجو غیر قابل انکار است، صدای پر صلابت و قدرتمند، ادای بی نقص تحریرها، شناخت کامل سبک های موسیقی و آهنگسازی حرفه ای او بوده است. با هیچ متر و معیاری نمی توان او را یک موزیسین قابل و توانمند ندانست.
محسن نامجو را شاید بتوان مردِ هنوز جوانی، از حوزه ی ناپیدای موسیقی زیر زمینی، با شگردهایی غیرمعمول و نابهنجار، در آهنگسازی و ترانه سرایی، نامید. از ویژگی های پررنگِ آثارِ وی، «ساختارشکنی» و «آشناییزدایی» ست، که اولا، نحوِ منطقیِ کلام را به هم ریخته و دوما، غرابتی را عرضه میکند که نَفَسِ مخاطبانش را بند میآورد. در واقع نخستین و تعیینکنندهترین عاملِ شهرتِ شتابنده اش در بینِ علاقه مندانش را، باید در فضای بسته و محدود، جهت عرضه ی هنرِ موسیقی در جامعه، جستجو کرد. موسیقیِ ناموزونِ نامجو اعتراضی است به نظمِ حاکم، که حتی حضورِ زمزمهای را در فضا برنمیتابد. در ترانههای "نامجو"، عمومِ عناصر، وضعیت سخت و دشوارِ ایرانِ امروز را تداعی میکند. برای بیانِ حرفهای در سینه مانده اش، حتی از جیغ و عطسه و سرفه هم، به کار گرفته تا به کمک کلام بیاید و آن را تأثیرگذارتر کند. در ترانههای نامجو، پَرشهای کوتاه پیاپی، از خشم به آرامش، تضاد چشمگیری را پدید میآورد و عدمِ تعادلی را به نمایش میگذارد. تکرارِ مکررِ یک واژه و یا یک سیلاب از یک واژه، لُکنتِ زبانی را تداعی میکند که قدرت یا شهامتِ ابرازِ وجود را ندارد. اما وی، اعتراض خود را با همان زبان لُکنتی بیان میکند. نامجو در ابتدای کارش، با موسیقی در حوزه سنت آشنا شده بود، ردیف موسیقی سنتی را نزد نصرالله ناصحپور آموخته و فراگیریهای خود را در دانشکده هنرهای زیبا _ باز نزد استادان سنتی _ ادامه داده بود. در کنار این فراگیری، به گفته خودش با موسیقی جهان روبرو شده و به "درکِ عمیقترِ" آن پرداخته و در نتیجه «میان اندیشه ی خود و نگاه جاری و حاکم بر آموزش موسیقی در دانشگاه، تضاد و تعارض» دیده که در نهایت حتی به ترک تحصیل او نیز، انجامیده است.یکی از ویژگیهای بارزِ نامجو، استفاده از ابزارِ تلفیق، در آثارش است. به معنایی دیگر، هر چه هست تلفیق است. شعرِ کهنِ ایران را با بندهایی از شعر نو پیوند زده و آواز سنتی را با قطعاتی از موسیقیِ پاپ در هم می آمیزد. جالب است که میان تلفیقشدهها، گاه رابطه معنایی هم وجود ندارد و همین امر، بر رمز و رازِ ترانه و سرگشتگی مخاطبان میافزاید. جدالِ طنز و جِد در کارهای "نامجو" موج می زند، که بخش بزرگی از آن، از ذاتِ نوعِ تلفیقی که به کار میگیرد برمیخیزد. طنز_ترانههای نخستین او، همراه با همنوازی سه تار، نخستین سنگ بنای اشتهار او به شمار میرود.یک روز به شیدائی در زلف تو آویزم ، خود را چو فرو ریزم با خاک درآمیزم وگرنه همان خاکم که هستم! در بعضی از ترانههایش نیز، بین واژهها و سطرها، از فصلِ مشترکی، برای وزن و رنگ و حتی ارتباط محتوایی بینِ واژه ها و سطرها، خبری نیست.هو هو، مارکوزه من غذای هر روزه من دو بیتی فائز من...در برخی ترانه های دیگرش نه تنها از مرزهای سانسور گذر کرده که بیانِ ضد اخلاقی نیز پیدا میکند...
محسن ناجو را چگونه بشناسیم؟ دراب مخدوش یا صفر شخصی؟
کتاب دراب مخدوش، معیار مناسبی برای شناخت افکار این موزیسین خلاق است. گفتگوی چهل سالگی این شخصیت با بیست سالگی خودش منشوری از جهان بینی و تفکرات دارک و مبهم اوست. تقریبا هیچ کجای این کتاب به زیبایی زندگی و شادی و نشاط نپرداخته است. او همواره همانند فلاسفه، حقیقت زندگی را تلخ و قطعی می داند. باز کردن کل کتاب و مفاهیم عمیق آن در این مجال نمی گنجد. اما برای شناخت نامجو راه ساده تری هم هست. آلبوم صفر شخصی یکی از آلبوم هایی است که این خواننده به طور مشخص در مورد افکار، روحیات و گذشته خود در قالب نت های موسیقی صحبت کرده است. تقریبا هر هنرمند حال خرابی، اثری را می سازد که غیر مستقیم درونش را به نمایش بگذارد. مثل فیلم مالیخولیا اثر کارگردان نامی لارس فون تریه. این کارگردان بعدا اذعان کرد که این فیلم خود من هستم. صفر شخصی نیز خالص ترین وجهه محسن نامجو را به تصویر می کشد.
او در آهنگ پدر از این آلبوم به تفاوت عمیق دیدگاه های پدر نسبت به خود می پردازد و اینکه چگونه این تفاوت روی زندگی او نیز تاثیر گذاشته است. یا در آهنگ به مادرم، در کل آهنگ در حال مرثیه خوانی برای مادر ساده دل خویش است. نقطه عطف این آهنگ در آنجاست که مادر با هزار ذوق قرمه سبزی پخته بود و در هنگام حمل آن تا سفره، دسته قابله شکست و کل خورشت بر فرش ریخت. نامجو دیدن نا امیدی مادر را چنان داغی بر دل خود می دانست که آن را همانند فروپاشی ذهن نیچه بعد از دیدن شلاق خوردن یک اسب برشمارد. در آهنگ چه کسی، او از جهان بی نام و نشان می نالد. این که ما را به دنیایی آورده اند که هیچ جوابی بر پرسش های مان نیست. چه کسی حرف حق را می زند بر ما بالاخره؟
و در آهنگ مجیر، دعای مجیر را با مقدمه ای از صدای پدر به آهنگ در آورده است. اینها همه نشان از احساسات عمیق و پیوند احساسی او با خانواده دارد. او زخم از دست دادن را همیشه بر قلب خود احساس می کند. از دست دادن پدر، رها کردن مادر در مهاجرتی اجباری و... این ماندگاری زخم را می توان در آهنگ آرا دید. جایی که پیکر نیمه جان افکار نامجو در ناجوانمردی زمانه در بستر و زیر دست و پای افتاده است.
مالید پای ما را، پای من شکسته ز خارا
ترکید قلب من چو فرو کرد این جکشن سه لیتر هوا را
البته این شعر می تواند زبان حال پدر نامجو باشد. اشاره به زخم بستر یا هوا رسانی به ریه ها با جکشن. اما قطعا افکار خود را نیز به آن آمیخته است.
آری، آلبوم صفر شخصی نامجو نشان می دهد که او بسیار رقیق القلب و احساسی است.
تهیه شده در وب سایت آموزش موسیقی نت به نت