محسن نامجو و موسیقی
عموماً موسیقی ایران، هم در گونه ی ملی و هم در بخشِ معجونِ پر تنوعِ بومی و محلی اش، به زحمت، تن به تغییر می دهد. زنده یاد "کلنل علینقی وزیری" در این راه، زحمات فراوانی کشید، اما در آن زمان تقریباً تنها بود و البته که تاثیراتش را نیز نهاده است. در موردهایی نیز، که تغییر را به دلیل ضرورتِ روزگار، بر موسیقی تحمیل شده می بینیم، مانند «داروَکِ نیما»، با موسیقیِ "محمدرضا لطفی" و صدای داوودی استاد "شجریان" جان گرفته، و یا دیگرانی در پی خواندنِ شعرِ نو، برای نو کردن موسیقی تجربه هایی کرده اند، به ندرت تحولی که توقع می رفت در موسیقی ایران رخ دهد، دیده می گردد. در نتیجه ظاهراً اهالی موسیقی و انبوهِ هنردوستان، به تحولاتِ گاه و بیگاهی و همین حرکتِ حلزونی به پیش شاید، رضایت داده باشند. پس از انقلاب نیز، گروهی از جوانان که، اجازه ی اجرای کارهایشان را در کشور پیدا نمی کردند، به گونه ای موسیقی زیرزمینی روآوردند؛ بنابراین تولیدِ موسیقی در پنهانی و اجراها نیز، نهانی انجام می شد. هرقدر، این گونه از موسیقی، بختِ از پستو به درآمدن را پیدا می کرد، اما بخشِ بزرگی از هنرِ کشورمان، همچنان از ِابراز و شکوفایی، محروم بود.
آموزش سه تار در وب سایت نت به نت
"محسن نامجو" را شاید بتوان مردِ هنوز جوانی، از حوزه ی ناپیدای موسیقی زیر زمینی، با شگردهایی غیرمعمول و نابهنجار، در آهنگسازی و ترانهسرایی، نامید. از ویژگی های پررنگِ آثارِ وی، «ساختارشکنی» و «آشناییزدایی» ست، که اولی، نحوِ منطقیِ کلام را به هم ریخته و دومی، غرابتی را عرضه میکند که نَفَسِ مخاطبانش را بند میآورد. در واقع نخستین و تعیینکنندهترین عاملِ شهرتِ شتابنده اش در بینِ علاقه مندانش را، باید در فضای بسته و محدود، جهت عرضه ی هنرِ موسیقی در جامعه، جستجو کرد. موسیقیِ ناموزونِ "نامجو" اعتراضی است به نظمِ حاکم، که حتی حضورِ زمزمهای را در فضا برنمیتابد. در ترانههای "نامجو"، عمومِ عناصر، وضعیت سخت و دشوارِ ایرانِ امروز را تداعی میکند. برای بیانِ حرفهای در سینه مانده اش، حتی از جیغ و عطسه و سرفه هم، به کار گرفته تا به کمک کلام بیاید و آن را تأثیرگذارتر کند. در ترانههای "نامجو"، پَرشهای کوتاه پیاپی، از خشم به آرامش، تضاد چشمگیری را پدید میآورد و عدمِ تعادلی را به نمایش میگذارد. تکرارِ مکررِ یک واژه و یا یک سیلاب از یک واژه، لُکنتِ زبانی را تداعی میکند که قدرت یا شهامتِ ابرازِ وجود را ندارد. اما وی، اعتراض خود را با همان زبان لُکنتی بیان میکند. "نامجو" در ابتدای کارش، با موسیقی در حوزه "سنت" آشنا شده بود، ردیف موسیقی سنتی را نزد " نصرالله ناصحپور" آموخته و فراگیریهای خود را در دانشکده هنرهای زیبا _ باز نزد استادان سنتی _ ادامه داده بود. در کنار این فراگیری، به گفته خودش با "موسیقی جهان" روبرو شده و به "درکِ عمیقترِ" آن پرداخته و در نتیجه «میان اندیشه ی خود و نگاه جاری و حاکم بر آموزش موسیقی در دانشگاه، تضاد و تعارض» دیده که در نهایت حتی به ترک تحصیل او نیز، انجامیده است.یکی از ویژگیهای بارزِ "نامجو"، استفاده از ابزارِ تلفیق، در آثارش است. به معنایی دیگر، هر چه هست تلفیق است. شعرِ کهنِ ایران را با بندهایی از شعر نو پیوند زده و آواز سنتی را با قطعاتی از موسیقیِ پاپ در هم می آمیزد. جالب است که میان تلفیقشدهها، گاه رابطه معنایی هم وجود ندارد و همین امر، بر رمز و رازِ ترانه و سرگشتگی مخاطبان میافزاید. جدالِ طنز و جِد در کارهای "نامجو" موج می زند، که بخش بزرگی از آن، از ذاتِ نوعِ تلفیقی که به کار میگیرد برمیخیزد. طنز_ترانههای نخستین او، همراه با همنوازی سه تار، نخستین سنگ بنای اشتهار او به شمار میرود.یک روز به شیدائی در زلف تو آویزم ، خود را چو فرو ریزم با خاک درآمیزم وگرنه همان خاکم که هستم! در بعضی از ترانههایش نیز، بین واژهها و سطرها، از فصلِ مشترکی، برای وزن و رنگ و حتی ارتباط محتوایی بینِ واژه ها و سطرها، خبری نیست.هو هو، مارکوزه من غذای هر روزه من دو بیتی فائز من...در برخی ترانه های دیگرش نه تنها از مرزهای سانسور گذر کرده که بیانِ ضد اخلاقی نیز پیدا میکند...
تهیه شده در وب سایت آموزش موسیقی نت به نت
منبع : کانال تلگرامی absurdmindsmedia@